صادق هدایت / مازیار/
این مردمی که می بینید یک گله گوسفند هستند
که نه فکر دارند و نه جرئت تلاش،
بقدری در زیر فشار فکر عرب مسموم شده اند
که از هستی خودشان بیگانه اند.
این مردمی که می بینید یک گله گوسفند هستند
که نه فکر دارند و نه جرئت تلاش،
بقدری در زیر فشار فکر عرب مسموم شده اند
که از هستی خودشان بیگانه اند.
اگر ما از حماقت مردم استفاده میکنیم،
گناه از ما نیست، چشمشان کور شود و دنده شان نرم،
اگرشعور دارند بزنند و پدرمان را در بیاورند.
ولی حالا که قلدر پرستند،
پس فضولی موقوف،
بیخود قیافه حق به جانب به خود نگیرید.
دوستی به یادگار می گفت:
"سکوت بالاترین فریادهاست."
اما دوست دیگری،
نگفته نیز، چنین می گقت.
صدای قهقهه ها چون تگرگ میبارد
در این سرای پر از درد و خسته از هجران
و قلب زخمی من، بی پناه و در حرمان، غروب می آید
به من بگو که چگونه خدای می آید
و شادی و طرب و عشق و شور می آید
همیشه دلتنگم، خدا نمی آید، کسی نمی آید
دلم پر اندوه است و چشم های من آکنده از غم باران
ببین که دستهای پر از خواهشم تهی برگشت
ز من همه خواهش، ز دیگران انکار
خدا که میداند، دلم پر از هوای طرب، شادی و گل و عطر است
به کام خسته من میدمد مسیح دمی؟
شکسته قلب مرا میزند کسی پیوند؟
مسیح میآید، امید آمدنش سالهاست که در دل ماست
و من هراسانم که بی حضور دم گرم او روم در خاک.