صادق هدایت / حاجی آقا 2

 اگر ما از حماقت مردم استفاده میکنیم،

گناه از ما نیست، چشمشان کور شود و دنده شان نرم،

اگرشعور دارند بزنند و پدرمان را در بیاورند.

ولی حالا که قلدر پرستند،

پس فضولی موقوف،

بیخود قیافه حق به جانب به خود نگیرید.


سیزدهم فروردین دوهزار و سیصد و شصت و پنج

صدای قهقهه ها چون تگرگ میبارد

در این سرای پر از درد و خسته از هجران

و قلب زخمی من، بی پناه و در حرمان، غروب می آید

به من بگو که چگونه خدای می آید 

و شادی و طرب و عشق و شور می آید

همیشه دلتنگم، خدا نمی آید، کسی نمی آید

دلم پر اندوه است و چشم های من آکنده از غم باران

ببین که دستهای پر از خواهشم تهی برگشت

ز من همه خواهش، ز دیگران انکار

خدا که میداند، دلم پر از هوای طرب، شادی و گل و عطر است

به کام خسته من میدمد مسیح دمی؟

شکسته قلب مرا میزند کسی پیوند؟

مسیح میآید، امید آمدنش سالهاست که در دل ماست

و من هراسانم که بی حضور دم گرم او روم در خاک.